پرنسس خونمون محیا پرنسس خونمون محیا ، تا این لحظه: 11 سال و 3 ماه و 13 روز سن داره

Thanks God for my life

خرابکاریهای محیابانو ....و سورپرایز خاله ستاره

  مامانی یه خاله ی خیلی مهربون پیدا کردی که نی نی نداره هنوز...  و ولی عاشق نی نی هاست ایشالله خدا یه وروجک شیطون بلا مثل شما بهش بده تا حسابی کلافه بشه شوخی کردم عزیزم عاشق خرابکاری ها و شیطنت هات هستم که به جای   خودشون آدم رو می خندونه  اگه میخواین شما هم با خرابکاریهای  محیا بانو بخندین رو عکس محیا کلیک کنین تا به وبلاگ خاله ستاره وصل بشین و تو پست: دوست جدید خوشمل وشیطون ببینین که چطور برای شیطونیهای محیا خانومی نوشته های جالب وخنده دار گذاشته...اگه رفتین نظر بذارین که بدونم رفتین   ملسی خااااله ستاله میبیلی چه ذوقی کلدم؟   زود باشین رو ...
8 آبان 1392

9 ماه انتظار ...9 ماه زندگی

دختر قشنگ من این نه ماه هم تموم شد نه ماه متولد شدی و من نه ماه زندگی رو آغاز کردم قشنگم نهمین ماهگرد تولدت مبارک دوستت دارم عاشقتم و حرفای دلم رو برای نه ماهگیت تو ادامه مطلب میذارم بریم سراغ شیطنت هات... این گلخونه و آشپز خونه شده محل پر تردد شما که یه تشک نرم انداختیم وسط راه که راحت بتونی بری و بیای .... اخه به خاطر شما در اتاق پذیرایی رو با تمام وسایل ومبل ومیز و ...بستیم کشیدیم و الان داریم توی حال و اتاق خواب زندگی میکنیم!!!( که تخت خودمون وبا همه ی مخلفات بازم برداشتیم وگذاشتیم تو پذیرایی والان رو زمین میخوابیم ...آخه همش عادت کرده بودم رو تخت خودمون کنارت بخو ابم وشیر بدم که شما هم مییخوابید...
3 آبان 1392

جریانی داریم با این خوابوندن محیا...

غدیر یعنی کسانی که عقب مانده اند برسند و کسانی که جلو رفته اند برگردند. عید ولایت بر همه ی دوستای گل خودم مبارک نازد به خودش خدا که حيدر دارد درياي فضائلي مطهر دارد همتاي علي نخواهد آمد والله صد بار اگر کعبه ترک بردارد عيد غدير خم  مبارک باد.   روزی که خدا گل خلایق سرشت /بالای در بهشت اینگونه نوشت /بی مهر علی ورود اکیدا ممنوع /با حب علی بیا که بازست بهشت "عید غدیر مبارک "     طی برنامه ای خواستم محیا رو بخوابونم دیدم نمیخوابه به ذهنم رسید از نی نی لای لای استفاده کنم و بخوابونمش تا به کارهام( وبلاگ گردی ) برسم و این به روایت تصویر که من خوابیدم اما محیا هر...
1 آبان 1392

اولین عید قربان عسلم

    عید قربان عیدی که یاد بود خاطره است   خاطره یک پدر و قصه یک پسر   عیدی که یادبود ابراهیم خلیل است   عیدی که قصه ایثار اسماعیل   عید یاد دادن بندگی خلیل الله برهمگان مبارک   امروز صبح طبق روال باید میرفتیم اول خونه ی دوتا پدربزرگ های شما و بعد پدر بزرگ من امسال مادر(مامان بابایی) مشهد بود و رفتیم پدر جون و عمو رو دیدیم و بعد مثل هرسال نهار خونه ی مامان جون وآقاجون( مادر بزرگ وپدر بزرگ مامان الهام) که حاجی هستن وکل ایل وطایفه میریزن اونجا بای تبریک عید قربان...   اینم از عکسهای اون روزت  تو حیاطشون با ثنا( دخترخاله ی کوچولوم) و احسان(پسر د...
25 مهر 1392

کودکانه های کودک نازم

  اگر تو نبودی جهان، بی خنده های تو معنا نخواهد داشت. اگر تو نباشی، هیچ بهاری ـ حتی اگر لبریز شکوفه باشد ـ دیدن ندارد. اگر تو نبودی، باران ها همه دلگیر می شدند و هیچ مادری عاشقانه زیر باران ها، بی چتر لبخند نمی زد. اگر تو نبودی، آسمان با همه حجم آبی اش، در چشم های همیشه خیس هر پدری، دلگیرتر از چهار دیواری کوچکی می شد که به زندانی کوچک بیش نمی ماند. اگر تو نبودی، شمعدانی های لب پنجره، این گونه زیبا گل نمی کردند و عطر سیب، دیگر معنایی نداشت. اگر کودک نبود، نه پدر معنا داشت، نه هیچ مادری بهشتی می شد   پس روزت مبارک زندگی       کاش میشد:بچگی را زنده کرد کودکی شد،کودکانه گریه کرد ...
16 مهر 1392

اولین پاییز محیا بانو و شیطنت های نه ماهگیش

قبل از هر چیز میخوام بابت دیر کردم برای پست پایان 8 ماهگیت و شروع نه ماهگیت معذرت بخوام .یه کم برای آپلود عکسهات سرم شلوغ بود آخه شما وروجک اونقدر شیطون بلا شدی که نمیشه زیاد اومد وبلاگ و هم اینکه خدا رو شکر دوتا عروسی پیش رو داریم و سرگرم دوخت لباسم محیای من  زندگی من از اینکه این هشت ماه زندگی رو برامون به بهترین روزهای عمرمون  تبدیل کردی ازت ممنونم اول از خدات بعد هم از خودت فرشته ی کوچک من راستی آغاز نه ماهگیت با آغاز  فصل زیبای پاییز همراه بود   و این اولین پاییزی هست که دارمت و چه قدر خوشحال خواهم بود  وقتی در هوای سرد پاییزی که نمی د...
10 مهر 1392

آموزش در مدارس چین.!!!

   برای اینکه نحوه ی آموزشهایی که توی مدارس چین میدن رو ببینین وبخونین روی عکس بالایی کلیک کنین و بعد بیاین نوشته های منو بخونید... چون وقتی دیدین میتونین رو حرفهای من فکر کنین...پس برین وبرگردین واگه  خواستین  میتونین توی وبلاگتون برای عموم کپی کنین و شما هم حرفهای خودتونو بنویسین...     مگه آموزش ما پدر ومادرها میتونه اینقدر مثل مدرسه تاثیر گذار باشه؟؟ تو مدرسه های ما هم که مثل چین همچین چیزهایی رو آموزش نمیدن؟ پس چیکار باید بکنیم؟ باید ما مامانهای امروز کمی دست به کار بشیم و یه کم تو حرف زدن هامون دقت کنیم... شما هم فکر و ایده ای به جز ...
6 مهر 1392

شاهکار خانوم گل...

بابا علیرضا چهار شنبه وپنجشنبه رو مرخصی گرفته بود تا یه کم به کارهای مونده ی اداریش برسه والبته به ما هم همینطور... برای همین پنجشنبه رفتیم بازار تا به تلافی روز دختر که بابایی چیزی برات نگرفته بود سوشرت وکاپشن بگیریم ولی اصلا قشنگشو اندازه ی شما گیر نیاوردیم  ولی مامان معتاد خریدت حسابی چیزهای قشنگ برات ورداشت وازاین بازار اومدن بابات حسابی سو استفاده کرد... تو ادامه مطلب کادوهات رو میذارم.مبارکت باشه دختر قشنگموووووووووووووون بوووووووووووووووووس بوووووووووووووس شما هم دمت گرم فرداش حسابی ازمون تشکر به عمل آوردی... جمعه صبح که هنوز من بیدار نشده بودم وشما مثل همیشه سحر خیز حدود ساعت 8 داشتی بازی میکردی و منم یه چشمم خو...
30 شهريور 1392

گردش نیم روزه...

فکر نمیکردم به این زودی کامنت های پست قبلی به بیش از 15 برسه و پست جدید رو بذارم...الوعده وفا ممنونم از نظرهاتون مخصوصا مامان برسام گل خودم که تعداد کامنت هاش توی یه پست رکورددار شد برای کسایی که تازه اومدن باید بگم اگه توضیحات گردش رو میخواین بفرمایید پست قبلی اونجا نوشتم ... این سه تا عکس اول ات رو  خیلی دوست دارم...هنر خودمه  حال کردی؟؟؟ جدی  خیلی به عکاسی علاقه دارم فرصتش گیر بیاد میرم دنبالش.... اصلا کاش به جای این همه درس ورشته ی وریاضی و مهندسی که خودمو کشتم  از همون دبیرستان میرفتم هنرستان دنبال عکاسی حرفه ای ...والا ! اگه برگردم گذشته همون کار رو میکنم.هم الان حسابی ...
28 شهريور 1392