پرنسس خونمون محیا پرنسس خونمون محیا ، تا این لحظه: 11 سال و 3 ماه و 13 روز سن داره

Thanks God for my life

پیک نیک زمستانی...!!!!

دختر نازنینم یه جمله ای رو چند وقت پیش تو تلویزیون خوندم خیلی به دلم نشست و خواستم برات بذارمش...خیلی جاها به درد من میخوره...خیلی پر معنیه   هیچ گاه ظاهر زندگی کسی رو با باطن زندگی خودت مقایسه نکن... چه بسا دور نمای زندگی تو هم برای همگان زیباست...   اتفاقا با این جمله یاد یه چیزی افتادم که تو ادامه مطلب میذارمش اینم از جایگاه تازه ی محیا بانو که کارم در اومده تا ازت غافل میشم  از رو بالش با ملاج میری تو گلخونه  یعنی این میشه قیافه ام و میشینه اونجا و واسه خودش حال میکنه و پیک نیک زمستانی...  حالا فکر کن اینجا تازه از حموم درش آوردم و کنار بخاری که بند نمیشی و هم...
16 دی 1392

نگاهی به اعماق آسمان...

  تو اگر باز کنی پنجره ای سوی دلت میتوان گفت که من چلچله باغ توام                 مثل یک پوپک سرمازده در بارش برف                سخت محتاج به گرمای پر و بال توام         مامانی هر وقت برف میاد به آسمون نگاه کن...منتظر باش اگر دونه های برف سیاه از آسمون افتاد اون موقع منم  دوستت ندارم!!!! فدای اولین برف دیدنت... فدای تعجبت ...! فدای قشنگی برف خدا... فدای قشنگی خودت...   دخترک کوچک من ... امیدوارم روزای زمس...
11 دی 1392

تیریک یک ماه مانده به روز موعود...پایان یازده ماهگیت مبارک عسلم

میشه گفت تو یازده ماهگی دوپینگ کردی عروسک... همه ی پیشرفت های اساسی ات میشه گفت توی این ماه ثبت شد عزیزم... 5 آذر بود که کشف شد میتونی بدون تکیه گاه رو پای خودت وایستی و رکوردت تا 20 ثانیه رسید ... و به قول فاطمه جون هیچ تلاشی برای تاتیماسیون نکردیم و خودت همینجوری به مبل و دیوار  تکیه میدادی و راه میرفتی... 27 آذر بود که عزیزجون اومد خونه مون و من توی آشپزخونه مشغول بودم که  عزیزجون گفت: ااااااه!!   الهام از کی راه میره؟؟ من :  راه نمیره!!!! یهووو دیدم  مامانم  تو رو گذاشته روبه روش و تو داری قشنگ سه چهار قدم میری به طرفش... واااای از خوشحالی میخواستم جیغ بکشم دست...
8 دی 1392

اولین شب یلدای محیا و هندونه ی متفاوت و شیرینه امسال ما...

  محفل آریائی تان طلائی دل هایتان دریائی شادی هایتان یلدائی پیشاپیش مبارک باد این شب اهورائی                       آخه نارنگی رو با پوست نمی خورن که جیگر!!! پوستشو بخوری قیافت همین شکلی میشه   دختر نازم سخاوتمندی و بخشش را از پاییز بیاموز که  شکوه بلندترین شبش را عاشقانه پیشکش تولد زمستان می کند،     دخترک شیرین من .. آخر پاییز که شد  همه دم میزنند از شمردن جوجه ها!!!! اما تو بشمار ت...
3 دی 1392

مامانها کمک...

بدون مقدمه ... قبلا محیا پاهاش به ندرت می سوخت ولی حالا روز نیست که پی پی کنه و پاهاش نسوزه و مجبورم هر بار که بازش میکنم حتما کرم سوختگی پا بزنم میدونین از چی میتونه باشه؟؟؟ الان یه دو ماهی هست که همش خوب میشه و دوباره روز از نو روزی از نو همیشه آثار قرمزی تو پاهاش هست... پوشک هم canbabah است و از دو ماهگیش همین رو استفاده میکنم موندم به خدا ... یعنی محاله که بازش کنم و قرمزی رو پوستش نباشه...         و سوال دیگه اینکه بعد حمام به صورت و بدن نی نی چه لوسیون یا کرمی میزنین؟؟ یا اصلا نمیزنین؟؟؟ مادر بزرگم میگه از الان پوست بچه رو به این چیزها عادت نده ولی خوب حس میکنم که پوستش خش...
27 آذر 1392

عکسی از محیا با مدل موی متفاوت

     برای دیدن بقیه ی عکسها لطفا ادامه مطلب...    بعععععله اون نی نی خوشتیپ بالایی با اجازتون خودمم! البته مامان الی در سایز  فسقلی  اونایی که قول خوردن زودی اعتراف کنن... مدیونی اگه باورت شده بود محیاست و بهم نگی حالا بیاد جلو ببینم کی میگه محیا شبیه مامانش نیست!!!!!!!! اینم از بقیه ی بچه گیم       اینم از بابای عزیزم و عروسکم سیمین... وای که چقدر زود گذشت ...آن روزها... قربونت برم بابای خوبم که الانم واسه گرفتگی رگ هات  بیمارستان بستری هستی یادم میاد بچه گی هام هر موقع مامان میخواست دعوام کنه  تو ب...
24 آذر 1392

تقدیم به یکی از دوست های وب که خودش خودش رو میشناسه....!!!

  روزی دروغ به حقیقت گفت : میل داری با هم به دریا برویم و شنا کنیم ، حقیقت ساده لوح پذیرفت و گول خورد . آن دو با هم به کنار ساحل رفتند ، وقتی به ساحل رسیدند حقیقت لباسهایش را در آورد . دروغ حیله گر لباسهای او را پوشید و رفت . از آن روز همیشه حقیقت عریان و زشت است ، اما دروغ در لباس حقیقت با ظاهری آراسته نمایان می شود  و اما تو رفیق دروغگو.... ای نا رفیق.. به کدامین گناه ناکرده.. تازیانه می زنی بر مهربانی ام زیر پایم را زود خالی کردی . سلام پر مهرت را باور کنم.یا پاشیدن زهر نا مردیت را خنجری از پشت در قلبم فرو رفت پشت سرم را نگاه کردم .. کسی جز تو نبود  ...اینجا زمین است ، زمین گرد است ! تویی که مرا دور زدی &...
20 آذر 1392