پرنسس خونمون محیا پرنسس خونمون محیا ، تا این لحظه: 11 سال و 3 ماه و 16 روز سن داره

Thanks God for my life

تقدیم به یکی از دوست های وب که خودش خودش رو میشناسه....!!!

1392/9/20 11:40
878 بازدید
اشتراک گذاری

 

روزی دروغ به حقیقت گفت : میل داری با هم به دریا برویم و شنا کنیم ، حقیقت ساده لوح پذیرفت و گول خورد . آن دو با هم به کنار ساحل رفتند ، وقتی به ساحل رسیدند حقیقت لباسهایش را در آورد . دروغ حیله گر لباسهای او را پوشید و رفت . از آن روز همیشه حقیقت عریان و زشت است ، اما دروغ در لباس حقیقت با ظاهری آراسته نمایان می شود

 و اما تو رفیق دروغگو....

ای نا رفیق.. به کدامین گناه ناکرده.. تازیانه می زنی بر مهربانی ام

زیر پایم را زود خالی کردی . سلام پر مهرت را باور کنم.یا پاشیدن زهر نا مردیت را خنجری از پشت در قلبم فرو رفت پشت سرم را نگاه کردم .. کسی جز تو نبود  ...اینجا زمین است ، زمین گرد است !
تویی که مرا دور زدی ….. فردا به خودم خواهی رسید !!!!
حال و روزت دیدنیست….

...


 

اگه در تهمت زدن به کسى موفق شدى،

به این فکرنکن که اون چقدر احمق بوده،

به این فکرکن که تو چقدر پست هستی....!!!!

 

 



چشمانم را می بندم …

نقابت را بردار ،

بگذار صورتت هوایی بخورد !

 

یک تلنگر هم کافی بود برای اینکه بشکنم،

به هر حال، ممنون از مشتت...

 

 

حماقت یعنی  صداقت داشتن با کسی که سیاست دارد...

 


 

افرادی که حــــــــتی رانندگی بلد نیستند ؛

ولی ....

 

به چـــــه زیبایی " دور " زدن را بلدند ... !!!

 

 

حکایت من

حکایت ماهـــی تنگ شکستـــه ایســـت

که روی زمین دل دل می زند ...

و حکایت تو

حکایت پسرک شیطان تیرکـــــمـان به دستی

که نفس های او را شـــــماره می کند ..

 

 

تو دروغگو نیستی
من حواسم پرت است!
گفته بودی دوستم داری بی اندازه
خوب که فکر می کنم
تازه می فهمم که بی اندازه” یعنی چه!


.

 

 

لیاقت می خواهد واژه *ما *شدن...!!

لیاقت می خواهد*دوست *شدن...!!

تو خوش باش به همین*با هم*بودن های امروزت...!!

من خوشم به خلوت تنهایی ام...!!

تو بخند به امروز...!!

من در آینه می خندم  به فرداهایت...!!

 

و در آخر محیای من به قول یه نفر  تو این دنیای حقیقی و مجازی به چشمهات هم اعتماد نکن چرا که ...

 آدمی را امتحان به کردار باید کرد نه به گفتار، چه بسیارند مردمی که زشت کردار و نیکو گفتارند ...

خواهشا آدمهای متظاهر به خوبی...پشت نقاب پر از حسادتتون  الکی قربون صدقه ی محیای من نرید  که وب محیا چرک نویس شما  برای نوشتن

دوستت دارم و ابراز احساساتتون  نیست....!!!

 

 

 

شک هایم هم
شبیه تـــــــو شده اند
گریه که می کنم نمی آیند
.
.
.
.
خط می کشم
روی اسمت با مدادی
که نوک ندارد هیچ وقت !
.
.

وقتی که مرا دور می زنی ؛

یادت باشد که

عشق را در میدان من آموختی ….

دوباره به من خواهی رسید  

 

 

فاصله تان را با آدم ها رعایت کنید؛

آدم ها یکدفعه می زنند روی ترمز؛

و آن وقت شما مقصری …!

 

او راحت از من گذشت

اگر خدا هم راحت از او بگذرد ،

قیامــت را مـــــــن به پا میکنم...!

 

ً

نمی بخشمت به خاطر تمام خنده هایی که از صورتم گرفتی
به خاطر تمام غم هایی که بر صورتم نشاندی
نمی بخشمت به خاطر دلی که برایم شکستی
به خاطر احساسی که برایم پر پر کردی
نمی بخشمت به خاطر زخمی که با خیانت بر وجودم  تا ابد نشاندی

 

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی

نظرات (37)

سحر
20 آذر 92 14:38
چی شده مامانی ؟؟ کی اینقده اذیتتون کرده ؟؟؟؟ چرا جدیدا اینقد مردم آزار زیاد شده ؟؟
سعیده مامان آرتین
20 آذر 92 14:40
ای بابا کی تو رو اینقدر ناراحت کرده نکنه همون خاله خرسه است؟وقتی مطالبو خوندم هر کی مادرزن پسرمو ناراحت کنه پدرشو در میارم
مامان پارسا و پرهام
20 آذر 92 15:06
سلام دوست عزیز من و شما از دوستای مشترک ستاره جون هستیم چون ستاره جون دیگه نمیخواد تو وبش مطلب بزاره من براش یه پست تو صفحه خودم گذاشتم خیلی خوشحال میشم بیای و نظرتو بنویسی تا ستاره جونم ببینه ماچقدر دوستش داریم
مهسا
20 آذر 92 15:33
بازم خصوصي
مامان فاطمه
20 آذر 92 15:52
سلام .وای که چه دخمل نازی دارین.هزار ماشالله چه موهای خوشگلی هم داره قربونش برم.با تبادل لینک موافقی؟بهمون سر بزن
اعظم
20 آذر 92 16:01
عزیزم کاملا با متنت موافقم .دیگه شناختن دوست از دوشمن سخت شده .همه نقش بازی کردن و خوب یادگرفتن .
مادر منتظر
20 آذر 92 16:10
سلام مامانی گل و مهربون محیا خوشگله عزیز دلم خوبی؟ چطوری؟ چی شده عزیزم ؟ اتفاقی افتاده ؟ از این پستت بوی خبرای خوبی نمیاد؟ کسی اذیتت کرده مامانی گل محیا جون؟ امیدوارم که هر چی هست خیر باشه عزیزم .
مامان لي لي
20 آذر 92 16:55
الاهي فدات شم منم يه پست گذاشتم......... ببين خواهري دنيا مجازي و حقيقي نداره أدما چه بد باشن چه خوب تو مجازي هم همونن
الناز
20 آذر 92 18:39
سلام خانومی خوبی چه خبرا یه مدت نبودم ماشالله پستهای جدید زیاد گذاشتی کی بازم دلگیرت کرده ماشالله محیا خانوم هم بزرگ شده برای خودش خانومی شده کی میاین خونه ما؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟یا قهرین باهامون؟
مهسا
20 آذر 92 21:43
خصوصي
....
20 آذر 92 22:14
بازم خصوصي
میم مثه محیا
20 آذر 92 22:18
وای الهام چی شده؟چی بروز تو و لی لی جون اومده اینقد دلتون پره؟
میم مثه محیا
20 آذر 92 22:18
خیلی عجیبه یه نفر توی دنیای مجازی اینقدر قدرت داشته باشه ک چندین نفرو بهم بریزه
......
20 آذر 92 22:29
بازم خصوصي
...
20 آذر 92 23:48
بازم خصوصي
٠٠٠
21 آذر 92 1:31
خصوصي
مامان محیا
21 آذر 92 3:14
قربونش برم چذوقی کرده تو اینه به خودش نگاه میکنهنوشته هات هم خیلی عالیه
خاله سمیرا
21 آذر 92 9:55
وای الهام جون چی شده؟ پستت خیلی نگران کننده بود. کدوم از خدا بی خبری مادر و دختری رو اذیت کرده؟ ایشالا که خدا ازش نگذره
نرگس
21 آذر 92 11:02
الهام جون بشکنه کسی که دل مهربونتو شکسته..... آدمها نمیتونن توی این دنیای مجازی خودشونو عوض کنن...همونین که توی دنیای حقیقی هستن خودتو اذیت نکن و بهش اهمیت نده عزیزم کامنتهاشو حذف کن ..انگار اصلا نبوده محیای نازنینمونو ببوس
mamane mahya
21 آذر 92 11:18
salam azizam chi shode hesabi narahati ? maman lili ham narahate
مینا مامان روشا
21 آذر 92 13:30
کی شما و لی لی جون رو ناراحت کرده... عجب آدمایی پیدا میشن
الناز
21 آذر 92 15:19
خصوصي
محیا2بهمن
21 آذر 92 16:13
وای الهام جون چی شده؟؟؟؟؟ کاش بیشتر توضیح داده بودی آخه نگرانت شدم حرفات خیلی تکان دهنده بود. الهی قربون اون دل پر دردت برم غصه نخور غم و غصه مامان روی بچه هم اثر میذاره دلت میاد دختر به این گلی غصه داربشه نگاش کن چه دلبرکی شده
مامان لي لي
21 آذر 92 16:36
'دلم تنگ شده واسه قصه های قدیمی مادر بزرگ که توش آدم خوبه سختی میکشید، اذیت میشد، دنیا سر ناسازگاری باهاش داشت، همه درها به روش بسته بود امّا جوونمرد بود و راستگو و بی شیله پیله وآخرقصه همه چیز جور میشد وسختی ها تموم میشد وحق به حق دار میرسید! حیف که قصه های امروز پُر شده از آدمهای مثلأ زرنگِ نامرد!'
النا
21 آذر 92 20:30
خصوصي
مامان ستاره
21 آذر 92 23:20
سلام عزیز دلم کی اذیتت کرده کی دلتو اینجوری شکونده ... نکنه از من که دیگه نمیام ناراحت شدی ؟ آره عزیز دلم .... بخدا من دوستتون دارم و فقط به خاطر مشکلی که برام پیش اومده به خاطر زیاد نشستن پشت سیستم دوباره میگرنم داشت زیاد میشد دیگه حتی یه ساعت هم می نشستم سر درد می شدم واسه همین دیدم سلامتیم داره به خطر می افته خواستم یه مدتی کم بیام تا حالم بهتر شه و اصلا هم فراموشت نکردم گلم مخصوصا محیای نازنینم رو الهی قربونش برم عکس جدیدی که گذاشتی واقعا خوردنی هستش ... عزیزم نبینم ناراحت باشی و اگر نا خواسته من ناراحتت کردم حتما بهم بگو ....
مامان الی(الهام)
پاسخ
نه بابا عزیزم تو کجا آدمهای دو رو که حرفشون با چهره ی واقعی شون نمیخونه کجا. دوستت دارم به فکر سلامتیت باش گلم
مهدیه مامان امین
22 آذر 92 0:04
سلام خااااااانم. میترسم از نوشته هات با من که دوستی ایشالا یا با منم؟؟؟؟؟؟؟؟بگو کیه این نامرد خودم حسابشوبذارم کف دستش.
الناز
22 آذر 92 20:46
خصوصيييييييييي
سعیده مامان آرتین
23 آذر 92 18:01
سلام الهام جون خوبی چرا نیستی؟بابا منتظر پست جدیدم نکنه واقعا وبلاگ و بی خیال شدی نگو که خیلی ناراحت میشم آخه میدونی یه چند تا وبلاگ هست که من خیلی دوسشون دارم (هم مامان و نی نی رو)شما هم یکی از اون وبلاگها هستین بخدا راست میگم روزی چند بار سر میزنم زود بیا
الناز
23 آذر 92 23:02
خصوصييييييييييييي
الناز
24 آذر 92 0:59
خصوصي
مامان ایلیا
24 آذر 92 10:06
عزیزم چرا اینقدر دلت پره الی جون هیچ وقت به خاطر کسی که قصد داره ناراحتت کنه ناراحت نشو که با این کارت بیشتر اون رو خوشحال می کنی ولی سعی کن همیشه با آدما اندازه ظرفیتشون رفتار کنی که گاهی ظرفیت بعضی از آدما خیلی کمه ولی شما اندازه بزرگ خودت رو به خاطر ظرفیت کوچیک بعضی ها کم نکن که بزرگان باید بزرگ بمونند همیشه وقتی باران می بارد همه پرندگان در جایی ماوا می گیرند تا خیش نشوند اما عقاب به بالاتر از ابرها می ره تا خیس نشه عقاب باش از بالا به مشکلات نگاه کن اونها خودشون خودبه خود کوچیک می شوند.
مامان ستیا نفس
27 آذر 92 18:57
,وای چی شده عزیزم؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟شوکه شدم
نرگس
28 آذر 92 10:59
چقده خوشگل شده اینجا این دختررررررررر دلم میخواد حسابی بخورمش رنگ قرمز خیلی به محیا میاد..جیگری شده هااااااااا الهام جون
مامان پارسا
28 آذر 92 12:24
چه دختر نازی خدا حفظش کنه
مامان اهورا (نرگس)
2 دی 92 16:22
عزیزم چی شده؟؟؟؟!!!!!کی تو رو اذیت کرده؟؟؟؟!!!!!
امیرحسین کوچولو نفس ما
4 دی 92 1:16
چه خبر شده اینجااااااا؟