یک شبه سخت

دیشب میشه گفت تا صبح نخوابیدم آخه شدیدا سرماخوردی کوچولوی من. تب داشتی وعطسه وسرفه ...شیر هم که به زور میخوری فکر کنم چون گلوت درد میکنه نمیتونی خوب بمکی و مجبورم با قطره چکان بهت شیر بدم آخه قربونت برم شیشه شیر هم که بلد نشدی بخوری!!! خلاصه تا سحری که پنج بار بیدار شدی وگریه کردی بعد هم که پاشدم سحری بابات رو بدم خوشحال بودم که تا صبح میخوابم ولی مگه گذاشتی ...یه نیم ساعتی بابایی توی بغلش خوابوندتت ولی دوباره گریه میکردی . تا اینکه ٧ صبح کمی بهت استامینوفن دادم که یکی دوساعتی بدنت اروم آستراحت کنه و نیرو بگیری.

ببین اینجا وقتی سردت بود یه روسرس نخی بهت بستم که عرق کنی و سرما از تنت بیرون بیاد.همین جور شیر که خوردی روی زمین خوابت برد ودلم نیومد تکونت بدم که مبادا بیدار شی دخترکم .خیلی نگرانت هستم گل یکی یدونم آخه اولین باره که اینجوری شدید سرماخوردی.ولی نترس همه ی لحظه ها پیشتم عروسکم .مامانی مراقبته زود خوب میشی

با این وضع داروهای تقلبی توی کشور هم نمیشه به هیچ نسخه ای اعتما کرد و توی خونه با بابنه وپنیرک وسوپ مرغ میکس شده( گوجه هویج مرغ پیاز کدو برنج کره) درمان خانگیت میکنم .

امروزم که افطاری مامان جون(مادر بزرگ مامانی) هست و من به خاطر شما نتونستم برای کمک برم امیدوارم تا عصر حالت خوب خوب بشه

 انشالله خاله ها و عموهای مهربون هم تو این روزهای استجابت دعا برای صحت وجودت دعا میکنن که زودی سرحال و قبراغ بشی.  التماس دعا  با تشکر