با ورود رمضان بهشت در خانه ی ما!
امروز چهارشنبه اولین روز مهمانی خداست ومن بیشتر از پیش از خدا به خاطر نعمتهایی که به ما داده سپاسگذارم وامسال خوشحالم که در این مهمانی تو در کنارمی عزیز مامان .اولین رمضانت پر خیر وبرکت عزیزم
یه هفته ای میشد که بابات به خاطر همایش بین الملی( جذب سرمایه گذار )سرش خیلی شلوغ بود وشب ها هم خیلی دیر می اومد خونه تا اینکه یکشنبه این همایش سه روزه ای تموم شد و شب حدود ساعت ٩ دیدم باباعلیرضا با یه دسته گل خیلی خوشگل اومد خونه و با عجله دسته گل رو داد بهمون و رفت...
گفت هنوز مهمونهای خارجی شون نرفتن و باید اونجا باشه. بعدش یه ساعت دیگه دوباره با دست گل بزرگتر برگشت ...
فردا شب دوباره یه دسته گل قشنگ با گلهای مورد علاقه ی من اومد خونه
وای خونمون بهشتی شده بود واسه خودش بوی گل همه ی خونه رو برداشته بود
خوبه دیگه این مهمونهای خارجی شرکت بابات اینا خیرش به من وشما هم رسید ویه شب رو توی گلستان خوابیدیم .البته چون پدرت مدیر هماش بود این گلها بهش رسیده بود.
فقط حیف که زود خراب میشن و دلمون نیومد تا صبح پژمرده و جدا کردیم وگذاشتیم توی آب
این از دسته گل اولی
ماشالله تو یه چشم به هم زدن گل ها رو مشت ومال دادی!
اینم از بابایی و محیا بانو درست لحظه ای که بابایی شب از سر کار برگشت.
خسته نباشی بابایی امیدوارم همیشه توی کارهات موفق و پیروز باشی
و اینم از سومین دسته گل قشنگ
خوبیش اینه از این گلها خونه ی خیلی ها توسط ما قشنگ شد:
خونه ی عزیز جون -مادر جون-مامانجون -داییی جون -ومهدیه جون مامان امین کوچولو
انشالله دعاکنین مدیر عاملی علیرضا خودم از این دسته گلها ی خوشگل واسه همتون میفرستم
برای مشاهده ی دسته گلها بعداز جداشدن به ادامه مطلب مراجعه کنید
از این صحنه خیلی خوشم میاد ون دیدم بابات غنچه ای که شکسته بود رو دور ننداخته و گذاشته اینجا تا باز بشه
اینم از گلهای مورد علاقه ی مامانی که هم عمرشون زیاده وهم تنوع رنگشون فوق العاده است البته از بابونه ی سفید و لیلیوم هم خیلی خوشم میاد.(خواستم اگه دسته گلی چیزی خواستی برام بگیری کارت راحت شه عزیزم