محیادر پایان 7ماهگی و عروسک بیچاره به روایت تصویر..
عسلم نفسم عروسکم دلبرکم شیرنکم شیطونکم دخترکم
آغاز هشتمین ماه از تولد زندگی بخشت مبارک
خیلی دوستت داریییییییییییییییییییییییییم
اینم یه داستان تصویری از شیطنت هات برای هدیه ی تولدت
محیا :
دهن خودم به پاهام نمیرسه! بده پاهاتو بخورم ببینم چه مزه ایه...
کجا فرار میکنی؟؟؟
مامی چرا نمیده پاهاشو بخورم؟؟؟ من پا میخوام
...و دو سه روز دیگه دوباره گذر عروسک بیچاره به محیا گلی می افتد
آهان بیا ببینم اون روز کجا فرار کردی ونذاشتی بخورمت
الان حسابت رو میرسم ...بگیر که اومد...
محیا: آخی دلم خنک شد!!! پشتش رو به زمین مالیدم
مامانی بزرگ میشی اینجور مسایل زیاد پیش میاد ...
آدم اینقدر کینه ای نمیشه ! از فرشته ی نازی مثل شما بعیده!!!
خون خودت رو به خاطر ادمها یا چیزهای بیهوده کثیف نکن
سعی کن همیشه تا حدی که ممکنه دیگران رو ببخشی
نه به خاطر اینکه دیگران لیاقت ببخش تو را دارند
به خاطر اینکه تو لیاقت داری آرامش داشته باشی
راستی محیا جون برای کار روی عکسهای این پست ات و انتخاب از بین عکسهات برای داستان سازی خدا شاهده نزدیک دو ساعت ( تا الان که ساعت نزدیک 2نصف شبه وشما وبابایی خوابین ) وقت گذاشتم تا خوشگل و منظم در بیاد !شاید به نظر بعضی ها بیکارم!!!!!!!ولی دوست دارم وبلاگت برات جذاب وعالی و تک باشه
یه همچین مامانی هستم من
آخه نه که معلم کلاس اول دبستانم داستان سازی برای بچه ها رو خوب یاد گرفتممنتها با این فرق که الان برای این داستان سازی تصویری ات چشام از حدقه زده بیرون
شبت بخیر عسلم .خواب های رویایی ببینی
راستی گفتم رویا... به رویاهات همیشه امیدوار باش وبراش تلاش کن چون اگه بخوای هر رویایی روزی به حقیقت می پیوندد.من دیدم که میگم عزیزم...
به علاوه مدارکشم توی داستان های واقعی موجودهتوی تاریخ هم هست میتونی بری بخونی
اگه میخواین ببینین که محیا فرداش چه جوری دختر خوبی شد و به حرفهای مامانش عمل کرد...
زود رو ادامه مطلب کلیک کنین و نظرتون رو بگین
محیا :نی نی ببخشید که دیروز باهات بد رفتاری کردم ...
اصلا میدونی چیه ؟! برای اینکه جبران کرده باشم خودم رو زمین میخوابم شما بیا روی رختخواب من بخواب
مامان الی :شما از اولشم دختر خوبی بودی فقط یه ذره شیطون قولت زده بود که اونم جبران کردی و از دلش در آوردی
آفرین به دختر مهربون وحرف گوش کنم خودم