پرنسس خونمون محیا پرنسس خونمون محیا ، تا این لحظه: 11 سال و 3 ماه و 28 روز سن داره

Thanks God for my life

خاطرات جنینی محیا...! ( طنز)

پیشنهاد میکنم حتما خاطرات جنینی محیا بانو رو توی ادامه ی مطلب بخونید. جالبه فقط نظر در مورد خاطراتش یادتون نره...      هدیه     هدیه     مامانهایی که میخوان عکس نی نی شون رو مثل عکس محیای من خوشگل کنن وبذارن وبلاگشون بگن تا یه سایت فتوشاپ توپ رو  بهشون معرفی کنم      تا چند وقت پیش نبودم اما حالا زندگی مشترکم را شروع کردم و فعلا برای مسکن، رحم را برای چند ماه اجاره کردم........البته به محض تمام شدن مهلت صاحب خانه مرا بیرون می اندازد و تمام وسایلم را هم می گذارد توی کوچه! اظهار وجود: هنوز کسی از وجودم خبر ند...
6 مرداد 1392

پشت سر گذاشتن یک غول بزرگ

خدارو شکر عزیزم واکسن پایان 6ماهگیت هم ب خیر وخوشی تموم شد. خیلی دلواپس بودم.آخه میگفتم دوتا واکسن میزنن وخیلی سخته و... جوری که وقتی رسیدیم مرکز بهداشت(با مادر رفته بودیم)من دیدم دستام داره میلرزه.به مادر گفتم من نمیتونم نگه اش دارم شما بیا. آخه طاقت گریه و دردت رو ندارم جگرگوشه ی من ولی به برکت امام حسن مجتبی و به یمن این روزها گریه ات همون موقع زدنش بود وبعدش حالت حسابی خوب بود ورفتیم مسجد شب اش هم با اینکه استامینوفن داده بودمت ولی  مدام بیدار میشدم ونگران بودم تب کنی .خداروشکر تب هم نکردی قربون خدا برم اخه نه که این روزها بابت سرماخوردگی و دندونات حسابی حالت بد بود این دفعه خودش همه ی حواسش بهت بود. اینم...
6 مرداد 1392

لنگه کفش گم شده!

یک لنگه کفش به عکس زیر گم شده! از یابنده تقاضا میشود با گرفتن جایزه لنگه کفش را تحویل دهد!!!   از مهمونی عمه اینا که برمیگشتیم تو راه افتاده بود! خیلی دوسشون داشتم حیف شد.کسی چه میدونه شایدم  کار خداست و تقدیر کفشت مثل کفش سندرلا باشه... شک نکن که الان شاهزاده داره خونه به خونه دنبالت میگرده ویه روز پیدات میکنه پرنسس من    حالا خوبه عکسشو قبلا یادگاری انداخته بودم. عزیز واسه سیسمونی خریده بود ومیشه گفت اولین کفش مجلسی ات بود بس که کفشت مثل خودت  خوردنی وبامزه است تصمیم داریم لنگه موندشو از جلوی ماشین واسه دکور آویزون کنیم!  ...
4 مرداد 1392

کادوی خاله سمیرا

  وای دست دوست مامانی سمیرا جهانبخشی درد نکنه   (یاد دوران دانشگاهی بخیر...)  که دیروز با یه سورپرایز  عکسهای شما رو  به شکل آلبوم  در آورده وبرام فرستاده که خیلی زیادوقشنگن و البته به شکل اسلایدی که  نمیشه همشو اینجا گذاشت.میخواستم نزارم وبلاگت ونگه دارم واسه تولدت ولی دلم نیومد( قول هایی برای اون موقع هم داده...)  واسه همین  چندتا ازکارهای قشنگشو میذارم  اینجا که یادت نره چقدر طرفدار داری وروجک ...خوش به حالت با این همه عشق بزرگ که شدی قدرشناس وشکرگذار این همه محبت باش عزیز دلم محیا: دستت درد نکنه خاله ی عکاس باشی...
4 مرداد 1392

مورد علاقه های این روزها..

عزیزم وبلاگت شده سرگرمی این روزههای من که فعلا مرخصی ام و خانه نشین اما ابزار دستم شده سرگرمی شما... وقتی هم که ازت میگیرم گریه میکنی منظورم کیبورد وموس هست!!! برای همین مجبورا شما رو خواب بدم و خودم زودی بیام سراغ وبلاگت... راستی عزیزم فقط به عشق کار کردن روی  عکسهای ناز  شما دارم کلاس فتوشاپ هم میرم... میبینی چقدر به آدم انگیزه ی زندگی میدی؟زندگی من       ...
3 مرداد 1392

آغاز هفت ماهگیت و میلاد امام حسن مجتبی

نازنین محیای من.قربونت برم که ماهگردهای تولد هم همش میفته به روزهای خوب مثل نیمه شعبان و تولد امام حسن مجتبی حضرت مشگل گشا...روز زمینی شدن فرشته ی نازم هم درست روز آغاز امامت امام زمان بود.ایشالله همیشه زیز سایه اش باشی عزیزم . خدارو شکر که اینقدر قدمت خوش یمن و پر برکته     زندگی  ماهگیت مبارک از اینکه این 6 ماه عاشقانه باهات زندگی کردم ممنونم. هم از خدات وهم از خودت          اینم درست از عکس امروزت هنوز تموم نشده برو به ادامه ی مطلب دخترکم خدا رو شکر درد در اومدن دندوناتم کم شده وحالت حسابی خوب شده .فقط نمیدونم  ...
3 مرداد 1392

هواتو کردم...من حیرون تو این روزا هواتو کردم

عزیزم این روزها اونقدر بی حال و بی حوصله ای که دلم برای خنده هات تنگ شده و به قول محمد علیزاده :  هواتو کردم . ...(برای دانلود برو به ادامه مطلب) این متن سریال رمضونی خروس هست که خوشبختانه من و بابات اشتراکی این سریال رو دوسش داریم و نگاه میکنیم(آخه من وبابایی اصلا سر فیلم اشتراک نداریم مگر توی سریالهای طنز!!!!چون بابات فیلم ترسناک و خشن دوست داره و مامانی فیلم های خانوادگی واحساسی!!!میشه گفت بابات جز سر افطار که مجبوره  اصلا سریال نگاه نمیکنهو میگه فقط سینمایی که اول وآخرش یه جا مشخص بشه!خداییش خوبه دیگه ریسک نمیکنه به  واسه همین دوتا تلویزیون توی خونه گذاشتیم )  سر تیتراژ آخرشم که مخاطبش خداست خوشب...
2 مرداد 1392

سرگرمی وبلاگی

ب دعوت  مامان میم مثل محیا  البته با کمی تاخیر : اگه روزی از هفته بودم : شنبه اگه عدد بودم : 6 اگه نوشیدنی بودم : آب پرتقال اگه ثواب بودم : انفاق اگه درخت بودم : بید مجنون اگه میوه بودم : گیلاس قرمز اگه گل بودم : یاس اگه آب و هوا بودم : بارونی اگه رنگ بودم : بنفش اگه پرنده بودم : پرستو اگه صدا بودم : صدای آب     اگه فعل بودم : دوست داشتن اگه ساز بودم : گیتار ا گه بخشی از طبیعت بودم : دریا اگه یه حس بودم: حس مادرانه ولی این حس رو که هستم. کاس حس خوشحالی هم باشم   ...
29 تير 1392

مسابقه وبلاگی

مامان محیای میم مثل محیا " منو ب یه مسابقه دعوت کرده.منم با کمال میل ب سوالاتش جواب میدم: البته بعد از ده سال!!!!!!!!!!!   برای مشاهده ی جوابها به ادامه ی مطلب مراجعه کنید     ١ - بزرگترین ترس زندگی شما؟ زمانی محیا ب من نیاز داشته باشه و من نباشم   ٢-اگه ٢٤  ساعت نامریی بشی چکار میکردی؟ اکه بتونم میرم جاهایی که ندیدم رو میبینم مثل برج ایفل! البته اگه بشه پرواز کرد   ٣ -اگه غول چراغ جادو توانایی برآورده کردن یه آرزوی ٥ الی ١٢ حرفی شمارو داشته باشه اون آرزو چی ه؟ظهور امام زمان . میتونه ؟؟؟؟؟اگه نمیتونه عاقبت به خیری و خوشحالی خودمون وکسایی که ...
29 تير 1392