پرنسس خونمون محیا پرنسس خونمون محیا ، تا این لحظه: 11 سال و 3 ماه و 15 روز سن داره

Thanks God for my life

و باز هم آموزش خانه داری از مامان در آشپزخانه

و قتی تنهایی و مجبورم زیاد تو آشپزخونه باشم شما رو هم میبرم پیشم تا تنها نمونی هم یاد میگیری هم صحبت میکنیم و حوصله ات سر نمیره . ببین اینجا هم همراه آشپزی داشتم با ادا و اتفار میخندوندمت... و شما هم خوشت میومد دیدم خیلی ناز میخندی و فوری دوربین رو آوردم . راستی جا داره از همین تریبون از بابا علیرضا تشکر کنم که این دوربین رو عید امسال برام هدیه خرید آخه قبلا با دوربین امانتی پدربزرگ اینا مجبور بودم هرازگاهی عکست رو بندازم ولی حالا به راحتی میتونم لحظات خوب و قشنگمون رو برات ثبت کنم         فدای اون لبخند ونگاه خوشگلت بشم . راستی امروز بابات هم تعطیل بود و حسابی صبح حمومت ک...
11 مرداد 1392

خوردنی ترین عکس سال

امروز به سرم زد که چادر سرت کنم و عکست رو بندازم که به پیشنهاد بابایی روسری سنتی ام رو که پارسال تابستون وقتی تو شکمم بودی از کندوان خریدیم رو آوردم... اولین عکست رو که خواستم بندازم اونقدرز خودم از قیافه ات ذوق زده شده بودم و میخندیدم که شما هم به من نگاه میکردی و میخندیدی . فکر نکنم خوردنی تر از این عکس توی دنیا پیدا بشه .میخوام این عکست رو بفرستم واسه جشنواره ی خوشگل ترین نی نی های  نی نی سایت. اون عکست با لباس نارنجی ات رو فرستادم ولی این از اون خوشگل تره . وای چه جیگر خوردنی شدی.    اگه با این عکسم بخندین و کامنت نذارین نفرینت میکنم که جیش کنی تو شلوارت     و این ه...
11 مرداد 1392

محیا در چهره های متفاوت

این عکس ها رو وقتی عزیز داشت باهات صحبت میکرد و تو خوش به حالت میشد انداختم خیلی ناز افتادی جیگرم.. ای جونم .فدای اون لبخند قشنگت بشم   برای دیدن همه ی عکسها برو به ادامه ی مطلب این عکس ها رو وقتی عزیز داشت باهات صحبت میکرد و تو خوش به حالت میشد انداختم خیلی ناز افتادی جیگرم.. ای جونم .فدای اون لبخند قشنگت بشم   عاشق این عکستم با اون لبای غنچه ایت محیا: مامان خوب میوفتم؟؟؟ اینجا هم دیگه حوصله ات از عکس انداختن سر رفت و بهم بد نگاه کردی که یعنی تمومش کن دیگه خسته شدم!!! ...
11 مرداد 1392

محیا و لباس سبز احیا ...!

 عزیزم پارسال تو شب احیا که سه ماهه تو دلم بودی وقتی قرآن رو سر ها میذاشتن یه قرآن کوچولو هم واسه سر مبارک شما گذاشتم روی دلم و ... نذر کردم که  اگه یه دختر سالم وخوشگل خدا بهم داد برای شبهای احیا لباس سبز براش بدوزم و اسم علی روش بزنم... اینم از اولین  لباس قشنگت که خودم واست دوختم.خیلی بهت میاد  پرنسس من شب اول خونه بودیم ولی شب دوم با هزار مصیبت با اینکه حالم هم زیاد خوش نبود درست اعت ٩ شب لباست رو تموم کردم و بعد افطار حاظر شدیم رفتیم مسجد حاج علی. شما هم تا ساعت ١ شب زنده داری کردی قربونت برم ولی بعدش گریه وگریه ...که خوابت میومد اما با اون سر وصدا نمیتونستی بخوابی.آخرش توی گوشهات دستمال کاغذی...
11 مرداد 1392

صبح بخیر مامان

عاشقا این ژست اول صبحتم مامانی چه قدر بامزه میشی وقتی هنوز کامل از خواب پانشدی وهنوز میخوای بخوابی... ولی با این اوصاف بدون استثنا هر روز ساعت 7:30 یا 8 صبح بیداری میشی و باعث شدی مامانی هم سحر خیز بشه وباهم میشینیم برنامه ی ویتامین سه علی ضیا رو نگاه میکنیم      بعدبرنامه شما صبحونتو میخوری و لا لا       ومامانی  با عجله میره تا شما پانشدی کارهاشو انجام میده     ...
11 مرداد 1392

محیا جون اینم از اتاقت قبل از اومدنت

 من و عزیزجون قبل تولدت  وقتی هشت ماهه بودی تخت وکمدت و  وسایل ولباسهایی که واست خریده بودن رو توی اتاقت چیدیم .خیلی قشگ بود هر روز بهش سرمیزدم و منتظر بودم که به دنیا بیای دختر نازم فروشگاهی شده بود واسه خودش...!   محیا جون به اتاقت خوش اومدی       برای دیدن اتاقت قبل از اومدن برو ادامه مطلب عزیزم     محیا جون به اتاقت خوش اومدی              اینم از طرح پرده ی اتاقت که توی آینه ی پایینی ات  مشخصه   اینم از آینه ی اتاقت که مامانی واست طراحی کرده...
11 مرداد 1392

مامانها کمک...!!!!

محیا فرنی نمیخوره باباش سرلاک (گندم و موز وشیرخشک؟)هم گرفت ولی اونم دوست نداره .در عوض مامانش خیلی از سرلاک خوشش اومده و هر روز مثل یه دختر خوب چندقاشقی میخوره!! از شوخی گذشته خیلی نگرانم...آخه با شیر خودم که نمیشه.سوپ هم درست میکنم ولی فوق اش دو سه قاشق بیشتر نمیخوره چیکار کنم؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ خیلی دلواپسم ...
6 مرداد 1392