مادرانه ...
قبل از این که بخواهی در مورد من و زندگی من قضاوت کنی، کفشهای من را بپوش و در راه من قدم بزن. از خیابانها، کوهها و دشت هایی گذر کن که من گذر کردم، اشکهایی را بریز که من ریختم، دردها و خوشیهای من را تجربه کن، سالهایی را بگذران که من گذراندم... روی سنگهایی بلغز که من لغزیدم، دوباره و دوباره برپاخیز و مجدداً در همان راه سخت قدم بزن، همانطور که من انجام دادم ... بعد، آن زمان می توانی در مورد من قضاوت کنی.... دختر کوچکم وقتی برای خوراندن قطره ی آهن سعی میکنم یه ذره گریه کنی تا مستقیم بریزم گلوت که دندونای تازه در حال رشدت سیاه نشه با خودت چی فکر میکنی...؟ حتما میگی چه مامان بدی ! گریه ی من رو در میاره تا قطره بریز...
نویسنده :
مامان الی(الهام)
2:30