پرنسس خونمون محیا پرنسس خونمون محیا ، تا این لحظه: 11 سال و 2 ماه و 28 روز سن داره

Thanks God for my life

اندر احوالات دومین سرماخوردگی محیا اما از نوع بدترینش

محیای من من وبابایی وشما این روزها داریم روزهای سختی رو میگذرونیم... شب یکشنبه که به خاطر تب و سرماخوردگی و اسهال واستفراغ بردیمت دکتر... و گفت  از این مریضی های ویروسی گرفتی که باید دوره اش هم بگذره...واااااای خداای من . خودت کمکش کن ولی دیشب... خدا برای هیچ کس این بلا ها نیاره دیروز از صبح بی قرار بودی ولی تو بغل من البته فقط وقتی راه میرفتم آروم میشدی و شبها هم فقط روی پاهام کمی میتونستی بخوابی جوری که صبح پاهام انگار بی حس شده بودند... اما دیروز از عصر نمیدونم چت شده بود که داشتی از گریه جیغ میکشیدی زنگ زدم اداره ی بابات حدود ساعت 5و گفتم زود خودتو برسون خونه... اونم طفلی وسط راه زنگ زد که بنزین تموم ک...
15 آبان 1392

تسلیت محرم.... و عذر خواهی از دوستان....

حسین یک درس بزرگتر از شهادتش به ما داده است ، و آن «نیم تمام گذاشتن حج ! و به سوی شهادت رفتن است »... تا به همه حج گزاران تاریخ ، نمارگزاران تاریخ ، مومنان به سنت ابراهیم، بیاموزد که اگر امامت نباشد ، اگر رهبری نباشد ، اگر هدف نباشد ، اگر حسین نباشد و اگر «یزید» باشد ، چرخیدن بر گرد خانه خدا با خانه بت مساوی است. "دکتر شریعتی . دانی که چرا چوب شود قسمت آتش ؟ بی حرمتیش بر لب و دندان حسین است دانی که چرا آب فرات است گل آلود ؟ شرمندگی اش از لب عطشان حسین است دانی که چرا خانه ی حق گشته سیه پوش ؟ زیرا که خدا نیز عزادار حسین است       قبل هر چیز حلول ماه محر...
14 آبان 1392

خرابکاریهای محیابانو ....و سورپرایز خاله ستاره

  مامانی یه خاله ی خیلی مهربون پیدا کردی که نی نی نداره هنوز...  و ولی عاشق نی نی هاست ایشالله خدا یه وروجک شیطون بلا مثل شما بهش بده تا حسابی کلافه بشه شوخی کردم عزیزم عاشق خرابکاری ها و شیطنت هات هستم که به جای   خودشون آدم رو می خندونه  اگه میخواین شما هم با خرابکاریهای  محیا بانو بخندین رو عکس محیا کلیک کنین تا به وبلاگ خاله ستاره وصل بشین و تو پست: دوست جدید خوشمل وشیطون ببینین که چطور برای شیطونیهای محیا خانومی نوشته های جالب وخنده دار گذاشته...اگه رفتین نظر بذارین که بدونم رفتین   ملسی خااااله ستاله میبیلی چه ذوقی کلدم؟   زود باشین رو ...
8 آبان 1392

9 ماه انتظار ...9 ماه زندگی

دختر قشنگ من این نه ماه هم تموم شد نه ماه متولد شدی و من نه ماه زندگی رو آغاز کردم قشنگم نهمین ماهگرد تولدت مبارک دوستت دارم عاشقتم و حرفای دلم رو برای نه ماهگیت تو ادامه مطلب میذارم بریم سراغ شیطنت هات... این گلخونه و آشپز خونه شده محل پر تردد شما که یه تشک نرم انداختیم وسط راه که راحت بتونی بری و بیای .... اخه به خاطر شما در اتاق پذیرایی رو با تمام وسایل ومبل ومیز و ...بستیم کشیدیم و الان داریم توی حال و اتاق خواب زندگی میکنیم!!!( که تخت خودمون وبا همه ی مخلفات بازم برداشتیم وگذاشتیم تو پذیرایی والان رو زمین میخوابیم ...آخه همش عادت کرده بودم رو تخت خودمون کنارت بخو ابم وشیر بدم که شما هم مییخوابید...
3 آبان 1392

جریانی داریم با این خوابوندن محیا...

غدیر یعنی کسانی که عقب مانده اند برسند و کسانی که جلو رفته اند برگردند. عید ولایت بر همه ی دوستای گل خودم مبارک نازد به خودش خدا که حيدر دارد درياي فضائلي مطهر دارد همتاي علي نخواهد آمد والله صد بار اگر کعبه ترک بردارد عيد غدير خم  مبارک باد.   روزی که خدا گل خلایق سرشت /بالای در بهشت اینگونه نوشت /بی مهر علی ورود اکیدا ممنوع /با حب علی بیا که بازست بهشت "عید غدیر مبارک "     طی برنامه ای خواستم محیا رو بخوابونم دیدم نمیخوابه به ذهنم رسید از نی نی لای لای استفاده کنم و بخوابونمش تا به کارهام( وبلاگ گردی ) برسم و این به روایت تصویر که من خوابیدم اما محیا هر...
1 آبان 1392

اولین عید قربان عسلم

    عید قربان عیدی که یاد بود خاطره است   خاطره یک پدر و قصه یک پسر   عیدی که یادبود ابراهیم خلیل است   عیدی که قصه ایثار اسماعیل   عید یاد دادن بندگی خلیل الله برهمگان مبارک   امروز صبح طبق روال باید میرفتیم اول خونه ی دوتا پدربزرگ های شما و بعد پدر بزرگ من امسال مادر(مامان بابایی) مشهد بود و رفتیم پدر جون و عمو رو دیدیم و بعد مثل هرسال نهار خونه ی مامان جون وآقاجون( مادر بزرگ وپدر بزرگ مامان الهام) که حاجی هستن وکل ایل وطایفه میریزن اونجا بای تبریک عید قربان...   اینم از عکسهای اون روزت  تو حیاطشون با ثنا( دخترخاله ی کوچولوم) و احسان(پسر د...
25 مهر 1392

کودکانه های کودک نازم

  اگر تو نبودی جهان، بی خنده های تو معنا نخواهد داشت. اگر تو نباشی، هیچ بهاری ـ حتی اگر لبریز شکوفه باشد ـ دیدن ندارد. اگر تو نبودی، باران ها همه دلگیر می شدند و هیچ مادری عاشقانه زیر باران ها، بی چتر لبخند نمی زد. اگر تو نبودی، آسمان با همه حجم آبی اش، در چشم های همیشه خیس هر پدری، دلگیرتر از چهار دیواری کوچکی می شد که به زندانی کوچک بیش نمی ماند. اگر تو نبودی، شمعدانی های لب پنجره، این گونه زیبا گل نمی کردند و عطر سیب، دیگر معنایی نداشت. اگر کودک نبود، نه پدر معنا داشت، نه هیچ مادری بهشتی می شد   پس روزت مبارک زندگی       کاش میشد:بچگی را زنده کرد کودکی شد،کودکانه گریه کرد ...
16 مهر 1392

اولین پاییز محیا بانو و شیطنت های نه ماهگیش

قبل از هر چیز میخوام بابت دیر کردم برای پست پایان 8 ماهگیت و شروع نه ماهگیت معذرت بخوام .یه کم برای آپلود عکسهات سرم شلوغ بود آخه شما وروجک اونقدر شیطون بلا شدی که نمیشه زیاد اومد وبلاگ و هم اینکه خدا رو شکر دوتا عروسی پیش رو داریم و سرگرم دوخت لباسم محیای من  زندگی من از اینکه این هشت ماه زندگی رو برامون به بهترین روزهای عمرمون  تبدیل کردی ازت ممنونم اول از خدات بعد هم از خودت فرشته ی کوچک من راستی آغاز نه ماهگیت با آغاز  فصل زیبای پاییز همراه بود   و این اولین پاییزی هست که دارمت و چه قدر خوشحال خواهم بود  وقتی در هوای سرد پاییزی که نمی د...
10 مهر 1392