اندر احوالات دومین سرماخوردگی محیا اما از نوع بدترینش
محیای من من وبابایی وشما این روزها داریم روزهای سختی رو میگذرونیم... شب یکشنبه که به خاطر تب و سرماخوردگی و اسهال واستفراغ بردیمت دکتر... و گفت از این مریضی های ویروسی گرفتی که باید دوره اش هم بگذره...واااااای خداای من . خودت کمکش کن ولی دیشب... خدا برای هیچ کس این بلا ها نیاره دیروز از صبح بی قرار بودی ولی تو بغل من البته فقط وقتی راه میرفتم آروم میشدی و شبها هم فقط روی پاهام کمی میتونستی بخوابی جوری که صبح پاهام انگار بی حس شده بودند... اما دیروز از عصر نمیدونم چت شده بود که داشتی از گریه جیغ میکشیدی زنگ زدم اداره ی بابات حدود ساعت 5و گفتم زود خودتو برسون خونه... اونم طفلی وسط راه زنگ زد که بنزین تموم ک...
نویسنده :
مامان الی(الهام)
12:34