پرنسس خونمون محیا پرنسس خونمون محیا ، تا این لحظه: 11 سال و 3 ماه و 3 روز سن داره

Thanks God for my life

آموزش در مدارس چین.!!!

   برای اینکه نحوه ی آموزشهایی که توی مدارس چین میدن رو ببینین وبخونین روی عکس بالایی کلیک کنین و بعد بیاین نوشته های منو بخونید... چون وقتی دیدین میتونین رو حرفهای من فکر کنین...پس برین وبرگردین واگه  خواستین  میتونین توی وبلاگتون برای عموم کپی کنین و شما هم حرفهای خودتونو بنویسین...     مگه آموزش ما پدر ومادرها میتونه اینقدر مثل مدرسه تاثیر گذار باشه؟؟ تو مدرسه های ما هم که مثل چین همچین چیزهایی رو آموزش نمیدن؟ پس چیکار باید بکنیم؟ باید ما مامانهای امروز کمی دست به کار بشیم و یه کم تو حرف زدن هامون دقت کنیم... شما هم فکر و ایده ای به جز ...
6 مهر 1392

شاهکار خانوم گل...

بابا علیرضا چهار شنبه وپنجشنبه رو مرخصی گرفته بود تا یه کم به کارهای مونده ی اداریش برسه والبته به ما هم همینطور... برای همین پنجشنبه رفتیم بازار تا به تلافی روز دختر که بابایی چیزی برات نگرفته بود سوشرت وکاپشن بگیریم ولی اصلا قشنگشو اندازه ی شما گیر نیاوردیم  ولی مامان معتاد خریدت حسابی چیزهای قشنگ برات ورداشت وازاین بازار اومدن بابات حسابی سو استفاده کرد... تو ادامه مطلب کادوهات رو میذارم.مبارکت باشه دختر قشنگموووووووووووووون بوووووووووووووووووس بوووووووووووووس شما هم دمت گرم فرداش حسابی ازمون تشکر به عمل آوردی... جمعه صبح که هنوز من بیدار نشده بودم وشما مثل همیشه سحر خیز حدود ساعت 8 داشتی بازی میکردی و منم یه چشمم خو...
30 شهريور 1392

گردش نیم روزه...

فکر نمیکردم به این زودی کامنت های پست قبلی به بیش از 15 برسه و پست جدید رو بذارم...الوعده وفا ممنونم از نظرهاتون مخصوصا مامان برسام گل خودم که تعداد کامنت هاش توی یه پست رکورددار شد برای کسایی که تازه اومدن باید بگم اگه توضیحات گردش رو میخواین بفرمایید پست قبلی اونجا نوشتم ... این سه تا عکس اول ات رو  خیلی دوست دارم...هنر خودمه  حال کردی؟؟؟ جدی  خیلی به عکاسی علاقه دارم فرصتش گیر بیاد میرم دنبالش.... اصلا کاش به جای این همه درس ورشته ی وریاضی و مهندسی که خودمو کشتم  از همون دبیرستان میرفتم هنرستان دنبال عکاسی حرفه ای ...والا ! اگه برگردم گذشته همون کار رو میکنم.هم الان حسابی ...
28 شهريور 1392

عکسهای جا مونده ار یه هفته پیش...

قبل از هرچیز اینجا ثبت کنم که امروز کم کم موفق شدی به جای سینه خیز رفتن آروم آروم چهار دست وپا بری البته فقط چد قدم...تازه از پری روز هم قشنگ بدون کمک وپشتی راحت میتونی بدون افتادن بشینی.خدارو شکر آفرین به دختر پر تلاشم در روزهای آتی ازت عکس میگیرم....     پنجشبه به دایی ام زنگیدم که برای جمعه یه برنامه ی گردش بریزه تا حال و هوامون عوض شه (با مامانجون اینا عزیز جون اینا وخانواده ی خاله ودایی مامانی) رفتیم شبستر وخدا رو شکر به شما هم واقعا خوش گذشت و اصلا اذیتم نکردی وبرای همین عکسهای خیلی قشنگ و خندون زیاد ازت گرفتم ولی هنوز اپلود نکردم.فعلا این دوتا عکس رو داشته باشین و زود زود نظر بذارین تا پست بعدی همه ی ع...
25 شهريور 1392

روز دختر

  بپوشانید چشم ای اهل معنا / که آید عصمت باری تعالی خدا افزوده لطف خود به مردم / که آید حضرت معصومه درقم . . . میلاد حضرت معصومه و روز دختر بر همه مبارک تقدیم به بهترین دختر دنیا و امید حیات من با آرزوی بهترین و برترین ها برای فرشته زندگیم . . . دخترم روزت مبارک   امیدوارم مثل حنا با مسئولیت مثه کزت صبور مثه ممول مهربون مثه جودی شاد و سر زنده و مثل سیندرلا خوشبخت باشی !  این عروسک نارنجی رو هم واسه روز دختر برات خریدم .که از الان مامان مهربون بودن رو تمرین کنی.آخه ثنا جفت این ولی سبز رنگشو داشت خیلی دوست داشتی ومنم گشتم واست پیدا کردم.ولی سبزش نبود واینم خیل...
25 شهريور 1392

حال و روز من وتو ...

  کودکی که آماده تولد بود نزد خدا رفت و از او پرسید: “می‌گویند فردا شما مرا به زمین می‌فرستید، اما من به این کوچکی و بدون هیچ کمکی چگونه می‌توانم برای زندگی به آنجا بروم؟” خداوند پاسخ داد: “از میان تعداد بسیاری از فرشتگان، من یکی را برای تو در نظر گرفته‌ام. او از تو نگهداری خواهد کرد.” اما کودک هنوز مطمئن نبود که می‌خواهد برود یا نه: “اما اینجا در بهشت ، من هیچ کار جز خندین و آواز خواندن ندارم و اینها برای شادی من کافی هستند.” خداوند لبخند زد: “فرشته تو برایت آواز می‌خواند، و هر روز به تو لبخند خواهد زد . تو عشق او را احساس خواهی کرد و شاد خواهی ...
21 شهريور 1392

گربه کوچولوی بازیگوش..

نفس مامان روز به روز بزرگتر میشه و شیطون تر... و با سینه خیز رفتن سعی میکنه همه جای خونه رو  کشف کنه ... محیا جونی این عکسها رو نصف شب که دندون درد امونم رو بریده بود کار کردم که بلکه یه کم سرم گرم شه و درد رو حس نکنم  تا میخواست یه ذره هم خوابم بگیره شما بیدار میشدی وگریه که شیر میخوای...اخه این روزها خواب شب رو با بد خوابی ها وزود زود بیدار شدن ها واسم حروم کردی و الانم که نزدیک ظهر شده هنوز درد دندون دارم  ولی دیگه حال نوشتن توضیح عکسها رو ندارم....  فقط بگم که خیلی دوستت دارم شیطونک خونه خدا لعنت کنه دکتر دندونپزشک رو که دو جلسه است عصب کشی میکنه و  هر دو جلسه  تا دو روز از درد دندون ...
16 شهريور 1392

عکسهای محیا در اوایل هشت ماهگی

باغ یاقوت - خونه ی جدید دایی بابایی- و شرح حال لواشک خوریت!!! ....   سه شنبه ی هفته ی پیش دخترعموی عزیزجون همه ی ایل وطایفه رو به باغ جدیدشون برای عصرانه دعوت کرده بود که خیلی هم خوش گذشت وشما توی عکسها  بغل وجیهه جونی (دخترعمه)و عکاس طبق معمول مامانی راستی دارم نهایت استفاده رو از این لباسهای خوشگلت میبرم... چون تابستون داره تموم میشه و واست کوچیک میشه و هم  از خوش شانسی ات امسال رنگ سبز خیلی مد شده و با اینا شیک میشی و هم اینکه با افتخار میخوام ببینن چی واست دوختم؟؟!!   این پابندهای خوشگل با گل سرت رو عزیز برات بافته بود وآورده بود اونجا.دست گل اش در...
9 شهريور 1392

تواد 8سالگی فاطمه جون همزمان با تولد 8ماهگی محیا جونم

  میگن امروز بزن وبکوب اساسی واسه تولد  دخترعمو داریم بذار قبل رفتن بدنم رو  ورزیده کنم آخه مامانم گفته بایدمواظب اندامم باشم         فاطمه جون تولدت مبارک باربی خوشگل     اینم از تولد دختر عموی مامانی و  علیسان گل وبلبل خودم(پسر دخترعمو)  کلاهم بهم میاد؟؟؟   مهدی توپولو که عروسکت رو گرفته ونمیده!!! آخه پسر رو چه به عروسک بازی!!!           ...
3 شهريور 1392