مادرانه ...
قبل از این که بخواهی در مورد من و زندگی من قضاوت کنی، کفشهای من را بپوش و در راه من قدم بزن. از خیابانها، کوهها و دشت هایی گذر کن که من گذر کردم، اشکهایی را بریز که من ریختم، دردها و خوشیهای من را تجربه کن، سالهایی را بگذران که من گذراندم... روی سنگهایی بلغز که من لغزیدم، دوباره و دوباره برپاخیز و مجدداً در همان راه سخت قدم بزن، همانطور که من انجام دادم ... بعد، آن زمان می توانی در مورد من قضاوت کنی....
دختر کوچکم وقتی برای خوراندن قطره ی آهن سعی میکنم یه ذره گریه کنی تا مستقیم بریزم گلوت که دندونای تازه در حال رشدت سیاه نشه با خودت چی فکر میکنی...؟
حتما میگی چه مامان بدی ! گریه ی من رو در میاره تا قطره بریزه دهنم
دارم فکر میکنم وقتی بزرگ شدی شاید کاری کنم که مطابق میلت نباشه .کاری کنم که گریه ات در بیاد و از دستم برنجی
ولی عسل بانوی من وقتی از دستم ناراحت شدی این مطلب رو به یادت بیار و فراموش نکن که هر کاری مامانی میکنه به خیر و صلاح شماست .
ولی شاید توی اون سن متوجه نشی و فکر کنی دوست ندارم .
هرگز چنین فکری نکن...چون منی که همیشه عاشقانه بزرگت میکنم .عاشقانه زحمتت رو به جون میخرم.با خنده هات جون میگیرم و با ناراحتی هات جون میدم ...مگه میشه دوستت نداشته باشم؟؟؟و بخوام ناراحتیت رو ببینم؟؟؟؟؟؟؟!!!!!!!!!!!!
پس دلبرکم بدون که همیشه سعی خواهم کرد به صلاحت عمل کنم حتی اگه به گریه ات بندازم...و همه ی تلاشمو مکنم که دخترم راه درست رو بره وبهترین باشه
متوجه شدی؟؟؟؟؟میدونم که نشدی!!!!!!!!!!! ولی ایشالاه هفده هجده ساله که شدی خوب منظورمو میفهمی
فقط شما همین رو بدون که مامانی خیلی دوستت داره و هر چی گفت باید عمل کنی و بگی چشم و به حرفش گوش بدی چون شمابچه ها خیلی چیزهایی که مامانها میدونن رو نمیدونین.بگو خب! ( تکیه کلام اردلان در سریال رمضانی مادرانه که این روزها بر دهان همه میچرخه!)
باشه گلم ؟آفرین به دختر حرف گوش کن خودم
دوستت دارم منه بیچاره
آخه مگه دلم به جز تو کسی رو داره
چکار به حرف مردم دارم؟زندگی من همین است شب که میشود عاشقانه ای مینویسم و خیره میشوم به عکست وبا خود فکر میکنم مگر میشود تو را دوست نداشت؟
آرزویم این است که بهاری بشود روز و شبت
که ببارد به تمام رخ تو ، بارش شادی و شعف
ومن از دور ببینم که پر از لبخند است ،
چشم و دنیا و لبت