13 به در و 14 در به در!!!
امسال برخلاف همیشه که باغ خاله بزرگم ایناجمع میشدیم...همه به خاطر اینکه امسال دخترشون ازدواج کرده وبه قولی هنوز با فامیل جدید دوران قربون صدقه ای رو میگذرونند وخودشون باغ فامیل جدید بودند ...پراکندگی صورت گرفت وقرار بر این شد به جز خانواده ی خاله بزرگه که سرگرم فامیل جدیده بودند همه باغ دایی بزرگه جمع بشیم...که درست 11فروردین خبررسانی اعلام کرد که امیرحسین پسرداییم آبله مرغان گرفته! و من وعلی رضا به خاطر ایتکه به محیابانو هم سرایت نکنه تصمیم به پا پس کشیدن شدیم ....صبح 13به در بدون برنامه ریزی قبلی از خواب بیدار شدیم که با دعوت خاله کوچیکه اینا مواجه شدیم که اونا هم هرسال عید رو باخانواده از پایتخت میان تبریز و 13 رو هم با خانواده ی مفصل شوهریاز قبیل داداش و آبجی های شوهرخاله و مامان وباباشون و خاله هاشون و دایی و دختر دایی و دختر وخاله وغیره از قبیل داماد دایی جناب دکتر زادایمانی هم حضور داشتند..خلاصه قشنگ جمع اشون جمع میشه...
که امسال ما هم از اونجایی که ماشالله شوشوی بنده علیرضاخان از جمع های تازه صمیمانه استقبال میکنن وزودی چفت میشن وهیچ مشگلی در این زمینه خوشبختانه ندارم ....در این جمع با یک کیک خیلی شیک وخوشمزه ی الهام پز حضور به هم رساندیم و فوق العاده به خانواده ی سه نفری ما هم خوش گذشت...محیاهم یه دوست خوشگل پیدا کرده بود و....بساط والیبال مردانه وتشویق های زنانه هم که روبه راه بود....و یک قابلمه بزرگ آش با تره های بهاری که خیییییییییییییییییییییلی خوشمزه بود ومستفیزشدیم و سلف سرویس سه نوع غذای دیگه از کوفته وقرمه سبزی وعدس پلوبامرغ
خلاصه خدا رو شکر امسال حضور فامیل جدید که باعث تفرقه شد به نفع ما پایان یافت
اصلا فکر کنم هر سال ایشالله بیایم اینجا...خخخخخخخخخخخخخخخخ
حالا بفرمایید عکس
...
ثناجون دوساله دوست 13به دری محیا
بهنام پسرخاله ام
واما 14 را هم به در کردیم تا کاملا نحسی امسال را ریخته باشیم...
واااااااااای اینجا جوجوی من چه بانمک شده با اون گریه اش
وعصرهم چون روز وفات بانوی عالم بود وتعطیل رفتیم غرفه ی فاطمیه و عهد وپیمانی با حضرت زهرا بستیم ....تو ادامه مطلب عکسهاشون رو میذارم
این بود انشای 13به در من
دوست جونی ها پست قبلی هم تازه است اگه نظر ندارین بفرمایید اول پست قبلی جیگرطلاها
این صحنه ی اشک وناله های حضرت علی به چاه خیییییییلی دگرگونم میکنه