عکسهای جا مونده ار یه هفته پیش...
قبل از هرچیز اینجا ثبت کنم که امروز کم کم موفق شدی به جای سینه خیز رفتن آروم آروم چهار دست وپا بری البته فقط چد قدم...تازه از پری روز هم قشنگ بدون کمک وپشتی راحت میتونی بدون افتادن بشینی.خدارو شکر
آفرین به دختر پر تلاشم در روزهای آتی ازت عکس میگیرم....
پنجشبه به دایی ام زنگیدم که برای جمعه یه برنامه ی گردش بریزه تا حال و هوامون عوض شه (با مامانجون اینا عزیز جون اینا وخانواده ی خاله ودایی مامانی) رفتیم شبستر وخدا رو شکر به شما هم واقعا خوش گذشت و اصلا اذیتم نکردی وبرای همین عکسهای خیلی قشنگ و خندون زیاد ازت گرفتم
ولی هنوز اپلود نکردم.فعلا این دوتا عکس رو داشته باشین و زود زود نظر بذارین تا پست بعدی همه ی عکسها رو آپلود کنم.( اخه تا نظرهای هر پست حدود 15 تا نشه نمیرم پست بعدی
) پس دوستای مهربون زود دست به کار بشن برای زود اومدن پست بعدی
گذاشتمت داخل قوطی که در ارامش وتنهایی مطالعه کنی ...
اولش خوب پیش می رفتی آخراش...
بعد از ظهرش هم مادر اومد ببینتت دیدم اون قدر داخل قوطی تکونت داده که مثل یه جوجوی ناز خوابت برده!!
عاشق موبایلی و وقتی به دستش بیاری خیلی خوشحال میشی .اینجا ویلای حمیدآقا ایناست که واسه نهار دعوتمون کرده بودند وشما اصلا باهام همکاری نکردی و نق میزدی چون نمیتونستی بخوابی
اینم چندتا عکس جا مونده ی دیگه از هفته ی پیش
قربون ژست قشنگت بشم پرنسس من حالا بگین ماشالله چشم نخوره ایشالله
نمیدونم این موس چی داره که عاشقش شدی ونمیذاری مامانی باهاش کار کنه؟؟؟
عاشق هندونه ای قبلا هم بهت میدادم ولی دیگه نه به این شکلی که بابایی بهت میده و از اولین جای قاز گرفتنت روی هندونه هم عکس انداخته!!!!چه دس گل هایی که پدر و دختر به آب نمیدین..!
آهنگ تصویری ملودی رو خیلی دوست داری و اینم بابایی کشف کرده ...آخه توی گوشیش آهنگ صوتی اش رو داشت واز میکرد حال میکردی ومنم تصویریش ر برات پیدا کردم ووقتی باز میکنم صداتم در نمیاد ومحو تماشاش میشی ویه ذره میتونم به ارهام برسم . اینم به روایت تصویر از مات نگاهت...
مدل خوابت هم که اینجوری .شیرت رو میخوری و بعد برمیگردی اینجوری میخوابی.ناناز خودم مثل پیشی ملوس میمونی .من وبابایی وقتی میخوابی با عشق میایم و ناز خوابیدنت رو تماشا میکنیم جیگرم
نگین که این همه زحمت مامانی برای یه پست طاقت فرسا نظر نداره!
آهان تا یادم نرفته از همه ی دوستای گل ومهربونی که پست قبلی بهم لطف کردند و باعث تغییر حال و هوام و دلگرمی ام شدند یه دنیا ممنوووووووووووونم و البته از اونایی هم که به صورت نظر خصوصی من رو محرم درد ودلشون دونستند سپاسگذارم .وقعا آدم وقتی میبینه که خوشحالیش برای خیلی ها مهم اه و تلاش میکنن تا از حالت کسل بودن درش بیارن کلی به زندگی ومخصوصا وبلاگ نویسی امیدوار میشه
واقعا از همتون ممنونم
مایه ی امیدم هستین
عاشق همتونم
(راستی در روزهای اینده منتظر رو نمایی از عکس مامان الهام هم باشین)